کد مطلب:106532 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:149

خطبه 147-در هدف از بعثت











[صفحه 366]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است: اوثان: بتها خداوند محمد را كه درود خداوند بر او و خاندانش باد به حق برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان به پرستش خود در آورد، و از فرمانبرداری شیطان آزاد، و به اطاعت خود وادار كند، به وسیله قرآنی كه آیاتش روشن و احكامش استوار است، تا در آن هنگام كه بندگان پروردگارشان را نمی شناختند بشناسند، و از آن پس كه او را انكار می كردند به او اقرار كنند، و در زمانی كه او را باور نداشتند به اثبات وجود او بپزدازند، از این رو خداوند سبحان بی آن كه با چشم دیده شود در خلال آیات كتابش بر آنان جلوه كرد، و بی آن كه او را ببینند از خلال مظاهر قدرتش خود را به آنان نمایاند، و آنها را از قدرت و سطوت خویش بیم داد و آگاه ساخت كه چگونه كیفرهای گوناگون، اقوامی را از صفحه زمین محو و نابود ساخته، و با عذابهای سخت هستی، آنان را درو كرده است. اساس این خطبه بر بیان بعثت پیامبر اكرم (ص) و هدف آن، شرح اسبابی كه موجب وصول به این مقصود است مبتنی می باشد، و پس از آن توضیح هدفی كه در این منظور وجود دارد. چنان كه در عبارت: فبعث... تا بالحق اشاره به بعثت پیامبر (ص) كرده، و در جملات لیخرج... تا طاعت

ه مقصود از این بعثت را بیان فرموده است، و می دانیم كه طاعت و فرمانبرداری خداوند عبارت از این است كه در دنیا در صراط مستقیم گام برداریم یعنی از دین خدا پیروی كنیم، و از فرمانبرداری شیطان باز ایستیم، و اطاعت شیطان همان خرج از حد اعتدال و گرایش به جانب افراط یا تفریط است، همچنین امام (ع) با گفتار خود كه: بقرآن قد بینه و احكمه اشاره به آنچه موجب حصول این مقصود می باشد فرموده است، و می دانیم كه قرآن كریم مشتمل بر جاذبه هایی است الهی كه انسان را به فرمانبرداری خداوند سوق می دهد، و به پیروزی از راه راست و صراط حق می كشاند، امام (ع) در گفتار خود كه فرموده است: لیعلم العباده... تا انكروه به نهایت این مقصد، و هدف غایی كه اطاعت و فرمانبرداری از خداوند است اشاره كرده، و بیان آن حضرت مشتمل بر دو مساله از مهمترین مسائل علوم الهی است: 1- (لیعلم العباد ربهم اذ جهلوه) این كه معرفت خداوند پس از جهل به او برای بندگان حاصل گردد. 2- (و لیقروا به اذ جحدوه، و لیشبتوه بعد اذ انكروه) این كه بندگان از پس از تكذیب وجود خداوند به هستی او اقرار، و از انكار، وجود او را اثبات كنند. در این دو جمله هر چند الفاظ مختلف است لیكن معنا یكی است و

آن عبارت از تصدیق به وجود خداوند است مگر این كه اقرار و تكذیب را در جمله اول زبانی، و اثبات و انكار را در جمله دوم قلبی بدانیم كه در این صورت دو معنای جداگانه خواهند داشت. امام (ع) به تجلی حق جل و علا در كتابش، اشاره كرده، و این كه خداوند با یادآوری و توجه دادن بندگانش به شگفتیهای آفرینش خویش، و ترسانیدن آنان از عذاب و كیفر خود، و همچنین با بیان احوال امتهای گذشته كه بر اثر عقوبتهای خداوند، محو و نابود شده، و وجود آنها یكباره درو گردیده از میان رفته اند خود را به آنان نمایانده است و همه اینها ظهور و تجلی اوست، بی آن كه رویت و مشاهده ای در كار باشد، زیرا خداوند متعال برتر است از این كه با حواس ظاهر ادراك شود، یكی از دانشمندان گفته است: احتمال دارد مراد از تجلی خداوند در كتاب خویش، پیدایی او در مصنوعات بهت انگیز و مكنونات شگفت آمیزعالم آفرینش بوده، و واژه كتاب برای علم استعاره شده باشد، وجهه مشابهت این است كه همان گونه كه كتاب محل نقش حروف و كلمات است، علم نیز محلی است كه پذیرای آثار گوناگون خلقت، و عجایب صوری است كه در آن نقش بسته می شود، بدیهی است این تجلی و ظهور و پیدایی از طریق مشاهده باصره نیست، زیرا خداون

د جل و علا برتر و منزه تر از اینهاست.

[صفحه 366]

مثلوا: شكنجه كردند، مثله: به ضم میم و سكون ثای سه نقطه است. زبره: نوشت آن را قارعه: بلای كوبنده بی گمان پس از من روزگاری برای شما فرا خواهد رسید كه چیزی از حق پنهانتر و از باطل آشكارتر و از دروغ بستن بر خدا و پیامبرش بیشتر نخواهد بود، در نزد مردك آن زمان كالایی كسادتر از این نیست كه قرآن چنان كه شایسته آن است خوانده شود، و رایجتر از این نیست كه به دلخواه، تفسیر و در معانی آن تغییر داده شود، در شهرها چیزی زشت تر از كار خوب، و خوبتر از كار بد نباشد، حاملان قرآن آن را كناری گذارند، و حافظانش آن را فراموش كنند، در آن روزگار كتاب خدا و پیروان راستین آن رانده و به دور افتاده اند، آنها دو یار همراه و همگامند كه هیچ كس به آنها پناه نمی دهد، از این رو اگر چه در آن زمان قرآن و اهل آن در میان مردمند اما در میان آنان و همراه آنها نیستند، زیرا گمراهی و هدایت اگر هم در یك جا جمع شوند با یكدیگر توافق و سازگاری ندارند، مردم آن روزگار بر تفرقه و پراكندگی از دین اتفاق كرده، و در اتحاد و یگانگی اختلاف دارند، چنین می نماید كه آنان كتاب خدا را امام و پیشوایند و كتاب خدا امام و پیشوای آنها نیست، لذا در نزد این مرد

م از قرآن جز نامی باقی نمی ماند و از آن جز خط و نوشته اش چیزی نمی شناسند!! آنها از دیر زمان نیكوكاران را به انواع شكنجه ها دچار ساختند، و گفتار راست آنها را دروغ بر خدا نامیدند، و بدی را كیفر نیكی قرار دادند. بی شك آنانی كه پیش از ما بودند به سبب آرزوهای دراز، و دور پنداشتن مرگ هلاك شدند، تا آنگاه كه مرگشان فرا رسید، مرگی كه عذرها را رد می كند و با آن درهای توبه بسته می شود و عذابهای كوبنده و كیفرها به همراه آن فرا می رسد. فرموده است: سیاتی... تا المنكر امام (ع) در این گفتار از دورانی خبر می دهد كه به گونه ای كه ذكر فرموده پس از او فرا می رسد، و ما این دوران را دیده و نسلهای پیش از ما نیز آن را مشاهده كرده اند، زیرا پنهان بودن حق و پیدایی باطل، در این ازمنه امری آشكار و ملموس است، این كه فرموده است چیزی از حق پوشیده تر، و از باطل آشكارتر نیست بر سبیل مبالغه است و همچنین است این جمله كه: چیزی از دروغ بستن به خدا و پیامبرش بیشتر و فراوانتر نیست، در این باره از شعبه كه امام محدثان بوده روایت شده كه گفته است: نه دهم احادیث دروغ است، و نیز از دار قطنی نقل شده كه: حدیث صحیح در میان احادیث دیگر همچون موی سپیدی است

كه درگا و سیاه یافته شود. فرموده است: و لیس عند اهل... تا حفظته. شرح این مطلب در ذیل خطبه امام (ع) در نكوهش كسانی كه در میان امت، حكومت و فرمانروایی می كنند و شایستگی آن را ندارند بیان شده است، این كه فرموده است حاملان قرآن آن را كنار می گذارند و از آن دست می كشند، مراد این است كه تلاوت كنندگان قرآن از تدبر و تفكر در آیات آن و به كار بستن احكامش روگردان می شوند، و منظور از جمله تناساه حفظته نیز چشم پوشی از اجرای اوامر و نواهی كتاب خدا و بی اعتنایی در پیروی از آن است. فرموده است: فالكتاب... تا و ان اجتمعتا. منظور از اهل كتاب كسانی هستند كه پایبند عمل به آنند، و چون مردم دورانی كه توصیف شد توجهی به كتاب خدا ندارند طبعا اهل قرآن و كسانی كه پایبند احكام آنند نیز مورد توجه و عنایت آنها نیستند، بلكه چون این اقلیت در مواردی كه احكام كتاب خدا اقتضاء می كند و پیروی از آن واجب می گردد با آن اكثریت مخالفت می كنند مورد اذیت و آزار آنها قرار می گیرند، و این مخالفت و اعراض، باعث طرد و آوارگی آنها می گردد. اما راهی كه كتاب خدا و پیروان آن می سپرند همان راه خداست كه یك راه بیش نیست، و به راستی كسی از مردم این زمان این دو یا

ر همراه را در پناه خود نمی گیرد مگر این كه این دو با هدف او موافقت و همراهی كنند و در این صورت كاری برای كتاب خدا و عامل به آن نكرده، بلكه آنچه انجام داده به خاطر موافقت آنها با هدف اوست، و این كه این دو، در میان مردمند منظور، وجود و حضور آنهاست، و معنای این كه در میان مردمان نیستند عدم پیروی مردم از ایشان و در نتیجه بی فایده بودن حضور آنهاست كه به مانند فقدان آنها در میان مردم است برای این كه موجود آن است كه از وجود آن سود برده شود. همچنین است معنای معیت آنها با مردم كه اگر چه به سبب مصاحبتهایی كه در زندگی اتفاق می افتد، با مردمند اما در واقع با آنها همنشین و همراه نیستند، زیرا ضلالت آنها با هدایت قرآن و كسانی كه پایبند آنند در یك جا جمع نمی شود، و این دو با گمراهان ضد و دشمنند، هر چند در صحنه زندگی در كنار هم باشند. فرموده است: فاجتمع القوم علی الفرقه. یعنی مردمان بر این كه در تفرقه و پراكندگی بسر برند، و از آنچه مایه وحدت و جمعیت است دوری گزینند اتفاق كرده اند، این موضوع در دوران آن حضرت بر فرقه خوارج، و آنهایی كه سركشی كرده و به جنگ او برخاستند صدق می كند، و در دورانهای پس از او بر كسانی راست می آید كه آر

اء و مذاهب گوناگون در دین پدید آوردند، بدیهی است اتفاق آنها در تفرقه و پراكندگی مستلزم جدایی آنها از جماعت است. فرموده است: كانهم ائمه الكتاب. امام (ع) آنها را به سبب گستاخی كه در مخالفت با ظواهر و حقایق قرآنی دارند، و به علت جرات آنها بر مخالفت كردن با ظواهر قرآن و ایجاد اختلاف در كتاب خدا، و تاویل آن بر وفق اغراض و مقاصد خود، به افرادی كه سمت امامت و پیشوایی مردم را دارند تشبیه فرموده است، زیرا اعمالی كه اینها انجام می دهند از نوع وظایف امام نسبت به ماموم است، با این كه امام آنها كسی است كه پیروی و متابعت از آثار او بر آنها واجب است، و اگر با او مخالفت ورزند و از متابعت او دوری گزینند پیوند خود را با او بریده، و بی آن كه مقاصد او را دنبال كنند، جز نام و نوشته ای از او چیزی برای آنها باقی نیست. فرموده است: و من قبل ما مثلوا بالصالحین. این گفتار به بنی امیه و زمان آنها كه پیش از دورانی است كه امام (ع) از آن خبر می دهد اشاره دارد، و این كه بنی امیه صلحای صحابه و تابعان را شكنجه و آزار می دادند، و آنها را به سود خود به اعمالی كه مورد خشنودی آنها نبود وادار می كردند، و دروغ بستن به خدا را به آنها نسبت می دادند،

و جزای حسنه را سیئه قرار می دادند روشن است، و توصیف آنچه بدین گونه در آینده واقع خواهد شد، با آنچه در گذشته بدین گونه به وسیله بنی امیه واقع شده منافات ندارد، ما در جمله ما مثلو با فعل مثلو تاویل به مصدر می شود و محل آن بنابراین كه مبتداست رفع، و خبر آن من قبل می باشد. فرموده است: و انما هلك... تا اجالهم. این گفتار هشداری است بر این كه در دنیا رشته آرزوها را باید كوتاه كرد، زیرا داشتن آرزوهای دراز و در پی آنها بودن مایه هلاكت در آخرت است، منظور امام (ع) از من كان قبلكم نسلهای گذشته و مراد از هلاكت، نابودی اخروی است و علت نابودی آنها آرزوهای درازشان در دنیاست كه موجب می شود به لذتهایی سرگرم شوند كه آنان را از خدا دور، و از مرگ غافل می سازد، معنای تغیب اجالهم عنهم غفلت آنها از مرگ، و نیندیشیدن درباره آن، و ناآگاهی آنان به زمان وقوع آن است، زیرا توجه به مرگ مانع فرو رفتن در لذات دنیوی و تیره كننده آنهاست. فرموده است: حتی نزل بهم الموعود... تا خائف. امام (ع) در این عبارت نهایت مدت طول آمال آنها را بیان فرموده است و مراد از موعود، مرگ است، و ترد عنه المعذره یعنی: دیگر پوزش پوزشخواه پذیرفته نمی شود، و ترفع عنه الت

وبه یعنی: وقتی مرگ فرا می رسد، باب توبه مسدود می گردد، چنان كه خداوند متعال فرموده است: (و لیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الان و لا الذین...) و تحل معه القارعه یعنی: با فرا رسیدن مرگ سختیهای كوبنده و وقایع هراس انگیز فرا می رسد و به دنبال آنها عقوبتهای اخروی و عذابهای آن جهانی دامنگیر انسان می شود.

[صفحه 367]

ای مردم! هر كس از خداوند نصیحت بخواهد، خداوند او را موفق می دارد، و هر كس گفتار خدا را دلیل خویش قرار دهد، به راست ترین و استوارترین راهها هدایت می شود، زیرا كسی كه در پناه خدا جای گیرد ایمن، و آن كه با خدا دشمنی ورزد ترسان و هراسان است، به راستی كسی كه خداوند را به بزرگی شناخت سزاوار نیست خود را بزرگ بشمارد، زیرا سرافرازی و برتری آنانی كه به مرتبه عظمت خداوند آگاه شده اند به این است كه در برابر او فروتنی و تواضع كنند، و سلامت آنانی كه به قدرت بی كران او دانا شده اند این است كه برای او سر تسلیم فرود آورند، پس شما همانند انسان تندرستی كه از مبتلا به گری می گریزد، و سالمی كه از بیمار اجتناب می كند از حق دوری نكنید، و بدانید شما هرگز به پیمان خداوند وفا نخواهید كرد مگر به كسی كه آن را شكسته، دانا باشید و بدان چنگ نخواهید زد مگر به كسی كه آنرا دور انداخته آگاه شوید، بنابراین، این آگاهیها را از اهل قرآن بخواهید زیرا آنها سرچشمه حیات دانش و مایه مرگ جهلند، آنان كسانی هستند كه داوری آنها از میزان دانششان، و خموشی آنها از قوت منطقشان، و ظاهر آنها از پاكی باطنشان خبر می دهد، آنان با دین مخالفت نمی كنند و

در آن اختلاف ندارند، دین درباره آنان شاهدی صادق، و خاموشی ناطق است. پس از این امام (ع) دوباره به بیان آنچه مقتضای رای صحیح و موجب صلاح حال شنوندگان است می پردازد و با مخاطب قرار دادن آنها، هشدار می دهد كه واجب است خدا را ناصح و خیرخواه واقعی خود بدانند، و اوامر و نواهی او را بپذیرند، و گفتار او را راهنمای مقاصد مهم خود قرار دهند، زیرا خدا را ناصح و خیرخواه خود دانستن مستلزم كامیابی و توفیق است، و گفتار او را دلیل خود قرار دادن موجب هدایت به راست ترین و استوارترین راههاست، سپس خوبی پناه بردن به خدا را كه موجب حصول امنیتی است كه هدف هر پناهنده است تذكر می دهد و زشتی و قبح دشمنی با خدا را كه موجب بروز ترس و بیمی است كه نتیجه دشمنی با پادشاهان، بویژه قدرتبخش قدرتمندان و سلطان این جهان و آن جهان است یادآوری می كند، منظور از پناه بردن به خدا، تقرب جستن به او از طریق طاعت و بندگی است و مراد از دشمنی با خدا، دوری كردن از او به سبب نافرمانی و مخالفت با اوامر اوست، و شك نیست كه طاعت خدا موجب ایمنی از عذابهای آخرت، و نافرمانی او باعث خوف و خطر می باشد. فرموده است: و انه لا ینبغی لمن عرف... تا و موت الجهل. این گفتار ار

شادی است برای مردم، كه در برابر خداوند و كسانی كه به راه او می روند، تواضع و فروتنی داشته باشند، و باز می دارد از این كه در برابر حق تعالی و مردان خدا تكبر ورزند، و از پذیرش حق سر، باز زنند، این كه امام (ع) كسانی را كه عظمت خدا را دریافته اند مخاطب قرار داده برای این است كه اینان حقارت خود را دانسته و نسبت خود را با جلال و كبریایی او سنجیده اند، و زودتر از كسان دیگر متاثر و شرمنده شده اند و خود را كوچكتر از این می بینند كه بر خدا تكبر ورزند، و تذكر می دهد كه با یادآوری عظمت پروردگار، و این كه عظمت او فوق عظمت جهانیان است به شایستگی نسبت به او فروتنی كنند، زیرا او عظیم علی الاطلاق است، و عظمت و بزرگی هر بزرگی از جانب او افاضه شده و در پرتو تقرب به او حاصل گردیده است، روش پادشاهان بر این است: كسی كه در برابر جلال و سطوت آنها فروتنی داشته باشد و شرایط احترام و توقیر آنان را به جا آورد، و نسبت به آنان اظهار انقیاد و فرمانبرداری كند، او را مورد ترفیع و ترقی قرار می دهند، و به او سروری و بزرگی می بخشند، بدیهی است به طریق اولی رفعت انسان و بالا رفتن قدر و منزلت او در این خواهد بود كه در برابر ملك الملوك و عظیم علی ا

لاطلاق اظهار فروتنی و زبونی كند، همچنین سلامت كسی كه قدرت خداوند را می داند، و به سیطره و استیلای او آگاهی دارد، این است كه خود را تسلیم او كند و بنده فرمانبردار او باشد. امام (ع) پس از آن كه مردم را به رعایت ادب و فروتنی در برابر خداوند و اولیای او دستور می دهد، آنان را دعوت می كند كه سخن حق را از مردان حق بپذیرند، و مانند كسی كه از مبتلای به جرب می گریزد یا همچون تندرستی كه از بیمار دوری می كند از او دوری نگزینند، در این تشبیه، وجه مشابهت شدت نفرت و گریز است. پس از این امام (ع) به آنان تذكر می دهد كه از ائمه ضلال و پیشوایان طریق گمراهی دوری كنند و به آنان هشدار می دهد كه شما به رشد و صلاح و معرفت صحیح آگاهی ندارید، و به میثاق كتاب خدا پایبند نیستید و به كتاب خدا تمسك كامل نجسته اید مگر هنگامی كه این گمراهان و رهزنان طریق هدایت را بشناسید. و شرط شناخت رشد و صلاح این است كه تارك آنها شناخته شود، زیرا معرفت كامل به چگونگی آنها بلكه معرفت هر چیزی منوط به شناخت شكوك و شبهاتی است كه موجب بروز دو دلی و پراكندگی و ترك عمل بر وفق آن شده است، و چون راه حق و صواب همان است كه آن حضرت و پیروان او برآنند، و آنهایی كه ای

ن طریق را ترك كرده اند همان مخالفان و كسانی هستند كه در امر خلافت با آن حضرت به دشمنی و نزاع برخاسته و رهبری اهل ضلالت را دارند، لذا شناخت كامل حق و صلاح و رشدی كه آن بزرگوار به آن دعوت می كند منوط به شناخت دشمنان آن حضرت شده است، و اگر كسی كه جویای حق است این را بداند معرفتش كامل می شود و در راه صواب گام برخواهد داشت و از كسی كه از این راه منحرف است دوری خواهد گزید، اخذ به میثاق كتاب یعنی تمسك به قرآن و عمل به احكام آن، كه مشروط به شناخت كسانی شده است كه این میثاق را نقض و به نزاع با آن حضرت پرداخته اند نیز همین معنا را دارد، یعنی پیروی آن بزرگوار در آنچه طبق كتاب خدا عمل می كند كامل نیست، مگر این كه شبهات كسانی كه با برداشت نادرست از قرآن دچار شبهه شده و حكم آن بزرگوار را نقض كرده اند دانسته شود، و چون به فساد شبهه و گمراهی آنها آگاه شوند، از روی بصیرت به میثاق كتاب تمسك جویند و بدانند كه آنها ناقض كتاب خدایند، و از آنها دوری اختیار كنند، عبارت و لن تمسكوا به حتی تعرفوا الذی نبذه نیز به همین معناست، یعنی تمسك به كتاب خدا و اجرای میثاق آن منوط است به این كه كسانی كه قرآن را به پشت سر انداخته اند شناخته شوند

و دانسته شود كه اینها گمراهند، تا از آنها دوری و نفرت حاصل شود، و تمسك به كتاب خدا تحقق یابد، و اجرای میثاق آن صورت پذیرد، و غرض از همه این تاكیدها درباره لزوم شناخت سردمداران انحراف و پیشوایان گمراهی و نفاق و آگاهی به اعتقادات و شبهات آنها و بیزاری جستن از آنان همین است. پس از تاكید درباره لزوم شناختی كه ذكر شد، امام (ع) اعلام می كند كه معرفت را از اهلش فرا گیرید و مقصود از اهل معرفت، خود آن حضرت و اهل بیت بزرگوار اویند، كه درود خداوند بر آنان باد، امام (ع) صفت عیش العلم یعنی حیات علم، و مرگ جهل را برای آنان استعاره فرموده است، زیرا همان گونه كه سود بردن از چیزی موكول به وجود آن چیز است، علم و استفاده از آن نیز به وجود آن بزرگواران وابسته می باشد، اما این كه آنها مرگ نادانی و جهلند برای این است كه همان گونه كه با مرگ شخص شرور، شر معدوم و زیان آن نابود می شود، در سایه وجود آنها نیز جهل از میان می رود و زیانهای حاصل از آن معدوم می گردد. فرموده است: هم الذین یخبركم حكمهم عن علمهم... تا باطنهم. یعنی منطق آنها شما را به حكمت رهبری می كند، و روش آنان كه بر همین اساس استوار است، نمایانگر این است كه نفوس آنها به ان

واع علوم آراسته و كامل گشته است، سكوت آنها روشنگر منطق قوی آنهاست، برای این كه سكوت سخنور و زبان آور فرزانه ای كه از كمال حكمت و هوشمندی برخوردار است در هر موقع و به هر شكل و در هر حال نشانه حسن منطق و كمال دانش، و توجه او است به آنچه می گوید، همچنین ظاهر آنها بیانگر باطن آنهاست. فرموده است: لا یخالفون الدین... تا فیه. یعنی آنها بر اجرای اوامر خداوند مداومت دارند، و در طریق شریعت پویا هستند، این كه فرموده است در آن هیچ اختلافی ندارند اشاره است به این كه اتفاق آرای آنها بر احكام دین نشانه كمال دانش آنها به شریعت است، برای این كه راه دین یكی است و چون همه آنها در شناخت این راه اتفاق دارند و همگی دارای علوم آنند لازم است كه در آن اختلاف نداشته باشند و چنین نباشد كه یكی از آنان حكمی از احكام دین را نداند تا با دیگری از آنها در این باره مخالفت داشته باشد. فرموده است: فهو بینهم شاهد صادق... تا آخر. یعنی قرآن گواه صادقی است كه درباره احكام و حوادثی كه بر مسلمانان و جز آنها وارد می شود، به آن استدلال می كنند، و این گواهی است كه دروغ نمی گوید، همچنین قرآن، خاموشی است گویا، خاموش است برای این كه مركب از حروف و اصوات ا

ست، و گویاست زیرا بر زبان آنان سخن می گوید، و به منزله این است كه ناطق است. واژه ناطق و صامت هر دو استعاره است، جهت مشابهت بهره رساندن به وسیله سخن گفتن و بی بهره ماندن بر اثر خاموشی است، مانند ناطق كه با سخن خود فایده می رساند، و صامت كه با گزیدن خاموشی، از آن باز می ایستد.


صفحه 366، 366، 367.